فامیل دور:کاشکی شعور هم مدرک داشت تا بعضیا به هوای مدرکش هم که شده میرفتن یادش میگرفتن!!
همساده:اقو عی جوری که خیلی بدتر میشد .
آقای مجری :همساده جان چطور مگه؟
همساده :اخه عی جوری بعضیا میرفتن مدرک جعلی میخریدن، دیگه نمیشد بیشعور بودنشون رو ثابت کرد!!
فامیل دور:من دیگه حرفی ندارم.
موضوعات مرتبط: نوشته ها ، کلاه قرمزی ، ،
برچسبها:
فامیل دور:
من آخرش با یخچال ازدواج می کنم!
وقتی خوشحالی میری در یخچالو وا می کنی!
وقتی ناراحتی میری در یخچالو وا می کنی!
وقتی کسلی میری در یخچالو وا می کنی!
داری با تلفن حرف می زنی میری در یخچالو وا می کنی!
وقتی نمیدونی چته میری در یخچالو وا می کنی!
آخه موجودم انقد سنگ صبور !!؟!!! انقد محترم؟انقد با حوصله ؟ انقد با شخصیت؟!
موضوعات مرتبط: ، کلاه قرمزی ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: ، کلاه قرمزی ، ،
برچسبها:
مجري: فاميل دور اون چيه دست بچته؟
فاميل: قشنگه آقاي مجري؟ من واسش خريدم،اسمش خيلي سخته درست نفهميدم تملت،تمبلت،...
مجري: آخه بچه انقدري تبلت چميدونه چيه؟ بچه داري چيکار ميکني؟
بچه: دارم پرينازو ادد ميکنم!
مجري: فاميل اين بچه الآن بايد بره بيرون بازي کنه،فعاليت جسمي داشته باشه،اين چيزا به دردش نميخوره
فاميل: آقاي مجري الآن ديگه عصر ارتباطاته...اين کارايي که شما ميگين مال صبح ارتباطات بود،ديگه خيلي ميخواست دير باشه دو و نيم سه
بعد از ظهر!
(يهو بچه ميزنه زير گريه)
فاميل: بابايي چرا گريه ميکني؟
بچه: پريناز تو ريليشنشيپه!
موضوعات مرتبط: ، کلاه قرمزی ، ،
برچسبها:
پسرخاله : اون پوست شکلاتارو بده به من
شهاب حسینی : پوست شکلات میخوای واسه چی؟
پسرخاله : یه پیرزنه هست پاهاش درد میکنه فقیرم هست...
شهاب حسینی : خب؟
پسرخاله : بعضی وقتا میرم بهش کمک میکنم خونشو تمیز میکنم و بعضی کارای دیگه...
شهاب حسینی : آهان.....بعدش؟؟؟؟؟؟
پسرخاله : هیچی همیشه بهم میگه بردار از اون شکلاتا بخور منم چون کُـلَن چند تا دونه شکلات داره نمیخورم و واسه اینکه ناراحت نشه این
پوست شکلاتارو بهش نشون میدم
موضوعات مرتبط: نوشته ها ، دیالوگ های ماندگار ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: ، کلاه قرمزی ، ،
برچسبها:
لوبیای سحر آمیز
آقو ما یه مدّت وضع مالیمون خراب بود یه گاوی داشتیم گفتیم بریم اینو بفروشیم ...
رفتیم بازار یه پیر مردی دیدیم گفت گاوتو بده من بهت لوبیای سحر آمیز بدم ، آقو گاوو دادیم لوبیا هارو گرفتیم بردیم کاشتیم فرداش درخت در اومد از درخت رفتیم بالا رسیدیم به خونه یه غول یه مرغ تخم طلا ازش کش رفتیم برگشتیم پایین تا پامون رسید به زمین دیدیم اومدن جلبمون کردن !
گفتیم چرا؟
گفتن شما به خاطر کشت غیر اصولی خاک منطقه رو ضعیف کردین 14 تا خانواده بد بخت شدن!
گفتیم کاکو صبر کن الآن یه تخم طلا بهت میدم شمام بیخیال ما شو ...
به ای مرغو گفتیم تخم طلا بذار گفت من در اعتراض به کاهش قیمت طلا در بازار جهانی دیگه تخم طلا نمیذارم!
گفتم حداقل دو تا تخم مرغ معمولی بده تو زندان نیمرو کنیم گفت تخم مرغ معمولی تو کلاس کاری مم نیس!
ها ها ها ها ها ها ها ...
ما رو که داشتن میبردن زندان وسط راه رسیدیم به اون پیرمردو دیدیم مازاراتی زیر پاشه !!!
گفتیم کاکو چی شد پولدار شدی؟!گفت اون گاوو که به من دادی روزی 25 گوساله طلا میزاد ... ها ها ها ها ها ها ها ...
آقو به نظر من آدم همیشه باید قدر چیزایی رو که داره بدونه!
موضوعات مرتبط: ، کلاه قرمزی ، ،
برچسبها:
فامیل دور به اقای مجری :
.
.
.
آقای مجری بهت یه نصیحت برادرانه می کنم
ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺗﻪ ﮐﺸﯿﺪ
ﺑﺸﯿﻦ ﺑﺎ ﺗﻪ ﺩﯾﮕﺶ ﺣﺎﻝ ﮐﻦ !
ﻫﯽ ﻧﺸﯿﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ آﺧﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻡ
موضوعات مرتبط: ، کلاه قرمزی ، نوشته ها ، دیالوگ های ماندگار ، ،
برچسبها:
.: Weblog Themes By Pichak :.